تو قطار برگشت نشسته بودیم که گفتی مامان هری پاتر خوابیده . جهت نگاهت رو دنبال کردم دیدم یه نوجوان با عینک گرد تو ردیف های پشت سری نشسته موقع پیاده شدن هم یهو برگشتی گفتی مامان هری پاتر بیدار شد . ...
برای اولین بار منو آریا با هم رفتیم یه سفر دو روزه. برای اطمینان از امنیت سفر با قطار رفتیم. که آریا هم برای اولین بار سوار قطار بشه. خیلی شاد و خوشحال بود ولی بهانه باباش رو میگرفت. همین که مشغول خوش گذرانی میشد دنبال لباس راحتی میگشت که بمونه ولی همین که موقع خواب میشد یاد باباش میافتاد. در مجموع سفر خوبی بود پر از تجربه های تازه. کا باعث شد من دوباره یه دوره از مطالعات روان شناسی رو شروع کنم.